|
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 10:29 قبل از ظهر :: نويسنده : aniaswan
نيمه شب پريشب گشتم دچار كابوس / ديدم به خواب حافظ توي صف اتوبوس گفتم: سلام حافظ گفتا عليك جانم / گفتم: كجا روي؟ گفت والله خود ندانم گفتم: بگير فالي گفتا نمانده حالي / گفتم: چگونه اي؟ گفت در بند بي خيالي گفتم: كه تازه تازه شعر وغزل چه داري؟ / گفتا: كه ميسرايم شعر سپيد باري گفتم: ز دولت عشق گفتا كه: كودتا شد / گفتم: رقيب گفتا: او نيز كله پا شد گفتم: كجاست ليلي؟ مشغول دلربايي؟ / گفتا: شده ستاره در فيلم سينمايي گفتم: بگو زخالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، ديروز يا پريروز گفتم: بگو زمويش گفتا كه مش نموده / گفتم: بگو ز يارش گفتا ولش نموده گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شديد گشته معتاد گرد و افيون گفتم: كجاست جمشيد؟ جام جهان نمايش؟ / گفتا: خريد قسطي تلويزيون به جايش گفتم: بگو زساقي، حالا شده چه كاره؟ / گفتا: شدست منشي در دفتر اداره گفتم: بگو ز زاهد آن رهنماي منزل / گفتا: كه دست خود را بردار از سر دل گفتم: ز ساربان گو با كاروان غم ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنيا گفتم: بگو ز محمل يا از كجاوه يادي / گفتا: پژو، دوو، بنز يا گلف نوك مدادي گفتم كه: قاصدت كو آن باد صبح شرقي / گفتا: كه جاي خود را، داده به فاكس برقي گفتم: بيا ز هدهد جوييم راه چاره / گفتا: به جاي هدهد، ديش است و ماهواره گفتم: سلام ما را باد صبا كجا برد؟ / گفتا: به پست داده آورد يا نياورد؟ گفتم: بگو ز مشك آهوي دشت زنگي / گفتا كه: ادكلن شد در شيشه هاي رنگي گفتم: سراغ داري ميخانهاي حسابي / گفت: آنچه بود از دم گشته چلو كبابي گفتم: بيا دو تايي لب تر كنيم پنهان / گفتا: نميهراسي از چوب پاسبانان گفتم: شراب نابي تو دست و پا نداري؟ / گفتا: كه جاش دارم وافور با نگاري گفتم: بلند بوده موي تو آن زمان ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها گفتم: شما و زندان؟ حافظ مارو گرفتي؟ / گفتا: نديده بودم هالو به اين خرفتي نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |